کاش میدیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
میتابانی
بال مژگان بلندت را
میخوابانی
آه وقتی که توچشمانت
آن جام لبالب از جاندارو را
سوی این تشنه جان سوخته میگردانی
موج موسیقی عشق
از دلم میگذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم میگردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم میکند ای غنچه رنگین، پرپر
من در آن لحظه که چشم تو به من مینگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را میبینم
بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش میگفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
برچسب : عاشقانه های ادبی,عاشقانه های ادبیات فارسی,عاشقانه های ادبیات جهان,عاشقانه های ادبیات,عاشقانه هاي ادبي,عاشقانه های ادب فارسی,داستان های عاشقانه ادبیات فارسی,منظومه های عاشقانه ادبیات فارسی,شعر های عاشقانه ادبی,داستان های عاشقانه ادبیات ایران, نویسنده : engineer1998o بازدید : 40